تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

یه شعله ی شکسته، یه شمع رو به بادم، خسته از این زمونه، فریاد گریه دارم،  

شده فضای سینه، سیه چو روزگارم، از همه دل بریدم، دل به کسی ندادم،

 عاشق شدم به چشمات، دادم دل و به رویات، رفتی و پا گذاشتی، به سادگی رو حرف هات،

 با یاد تو همیشه، عمرم تموم نمی شه….   

    تموم زندگیم رو، به چشمای تو دادم، عمری به پات نشستم، دل به کسی ندادم،

 منتظرم یه روزی، تو باشی در کنارم!

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,19:25به قلم: حميد منصوري ™           
تنها شدم…

niniweblog.com

هر چه داشتم بخشیدم و تنها شدم عزیزم تو مرا مجبور کردی که یکی از ترانه های غمگین رادیو را به طور مرتب بشنوم
هر چه موج رادیو را عوض می کنم، با ز هم همان ترانه را می شنوم کاش مدت درازی بهترین ترانه نباشد
برای این که اگر مرتب آن را پخش کنند تاب تحمل ندارم این ترانه از حال و روزگار ما حکایت می کند
و خواننده همچنان آن را می خواند عشقم را نثار تو کردم… اما آن را نپذیرفتی
زندگیم را وقف تو کردم، اما در کنارم نماندی کاش روزی آن را به برگردانی.

عشقم را نثار تو کردم… اما آن را نپذیرفتی عشقم را به تو هدیه کردم آن را دور انداختی
کاش روزی آن را به من بازگردانی گاهی عاطل و باطل می نشینم و خیال می بافم و باران را تماشا می کنم
یا یکی از مجله های قدیمی ات را که یادم رفته دور بیندازم ورق می زنم کمی می خوابم یا در اتاق راه می روم
سیگار می کشم به کسی که زمانی می شناختم تلفن میزنم تنها برای این که از شر رادیو خلاص شوم
برای این که اگر مرتب آن را پخش کنند تاب تحمل ندارم نمی خواهم آن را بشنوم
اما خوانده همچنان می خواند عشقم را نثار تو کردم… نپذیرفتی زندگیم را وقف تو کردم، در کنارم نماندی
کاش روزی آن را به من برگردانی عشقم را نثار تو کردم… نپذیرفتی عشقم را به تو هدیه کردم، آن را دور انداختی
کاش روزی آن را به من برگردانی

niniweblog.com 


 



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,19:9به قلم: حميد منصوري ™           
هنوز هم دوستت دارم

 

0513Flower هنوز هم دوستت دارم

نه دیگر حرفی ازشبنم ،نه عشقی واضح و مبهم
نگاهت خوب فهمانده که تو دیگر نمی مانی

 

نه دیگر حرفِ آ ینده ، نه بر لبهایمان خنده
دو دیوانه ، دو بازنده ، در این بازی ، چه مِیدانی!

 

نه دیگر آ ن رسیدن ها ، نه شوق و ذوق ِ دیدنها
نه سوی هم دویدن ها ، عقب رفتیم پنهانی

 

نه دیگر نامه ای چیزی ، نه آن اشکی که می ریزی
نه در تقویم ِ رومیزی ، قرار روز دیداری

 

نه دیگر فال و نه حافظ ، نه دیگر غیر ِ تو هرگز
نه آن شاخه ِ گل ِ قرمز، نه گل ماند و نه گلدانی

 

نه دیگر قصه ً مجنون، نه حرف از عشق ِ بی قانون
نه ماندن ساعتی بیرون ، نه رفتن زیر ِ بارانی

 

نه دیگر طعم ِ لالایی ، نه دیگر بی تو تنهایی
نه دیگر کی تو می آ یی ، همه گم شد به آسانی

 

نه حرفی از دوستت دارم،نه از عشق ِ تو بیمارم
نه تا آ خر تویی یارم ، هوا سردست و طوفانی

 

نه دیگر نا مه ای یادی ، نه حرف از صید و صیادی
چه کاری دست من دادی ، دل ِ گمراهِ زندانی

 

نه دیگر شور ِ لبخندی ، نه حرف از بعد و پیوندی
نه می خندم ، نه می خندی در این شبهای طولانی

 

نه دیگر صحبت از نازی ، نه حرف از بال پروازی
نه تصمیمی به آ غازی ، در این شبهای پایانی

 

نه حرف از خواب و رویایی ، نه حرف از فتح دنیایی
نه قایق توی دریایی ، سکوتست و پریشانی

 

نه دیگر عذر و کوتاهی ، نه دیگر معذرت خواهی
نه ماندن بینصد را هی ، نه خط ِ روی پیشانی

 

نه دیگر گفتگو کردن ، نه چیزی آرزو کردن
نه حرفی رو به رو کردن ، فرا موشت شدم آ نی

 

نه حر فی از شهامتها ، نه در بوسه خجالتها
نه آ ن گونه حسادتها تو حق داری نمی دانی

حرامم شد شب بی تو ، همین فردا بیا پیشم
نگو ، جای تو من گویم ، هنوزم دوستت دارم



برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,22:5به قلم: حميد منصوري ™           
تــو مهـربان تـــرینشان بودی!

من زخمهای بی نظیری به تــن دارم
اما تو مهربان ترینشان بودی ،
عميـق ترینشان ،
عــــزیــــــــز تـــرینشان !

بعــد از تو آدم ها
تنها خــــراش های کوچکی بودند بــر پوستـــــم
که هیچ کـــــــدامشان
به پای تو نرسیــدند

چنین بامهربانی خواندنت چیست؟
بدین نامهربانی راندنت چیست؟
بپرس از این دل دیوانه ی من
که ای بیچاره ……،ماندنت چیست؟

با گفتن : “عزیزم جایت خالیست” نه جای من پر می شود و

نه از عمق شادی هایت کمتر

فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است . .

 

0646Del Zakhmi تــو مهـربان تـــرینشان بودی!



برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,21:35به قلم: حميد منصوري ™           

تا شدم عاشق تو دين و دلم يک جا سوخت
چه کنم دين و دلم بر سر اين سودا سوخت
دل ديوانه به دريا زدم از غايت شوق
آه کز آتش شيدايی ما دريا سوخت
عاشقی پيشه مکن ای دل من! در همه عمر
وامق شيفته از دست غم عذرا سوخت
کس نپرسد ز من زار که حالت چون است
زار بر حال دل من، دل من تنها سوخت
خوش تر آن است به نادانی خود خوش باشيم
زآن که امروز هر آن دل که بُوَد دانا سوخت



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 10 شهريور 1391برچسب:,11:15به قلم: حميد منصوري ™           


رفته‌اي اما هنوز  شب، خمار از مِي انتظار است
و مهتاب، در اسارت هزار و يك شب بي‌قرار!
دفتر شعرم  آغشته به بوي فصل تنهایي‌ست
حرف تازه‌اي در ذهن تلخ فاصله‌ها نيست
آسمان اما، دوباره باراني‌ست !
رفته‌اي و من هنوز  به اعجاز صداي تو ايمان دارم
و به سكوت نجيب چشمانت و مهربانی دستانت
سجده مي‌گزارم ... خداوند
تو را و باران و عشق را  با هم آفريد!
و مرا تنها ... تنهاتر از همیشه آفرید!!

 



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 10 شهريور 1391برچسب:,10:54به قلم: حميد منصوري ™           
سخته برام بدونی تو..

ديشب در خلوت تنهاييم آهسته بی تو گريستم...

کاش صدای هق هق گريه ام را باد به تو می رساند...
تا بدانی "بی تو" چه می کشم

کاش قاصدک به تو می گفت اين پيغام را مير ساند که

اميد و آرزوهايم بی توآهسته آهسته در حال فرو ريختن است...



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,20:7به قلم: حميد منصوري ™           
راز عشق

 تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت www.WeblogBartar.com تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت

ای دوست دلت همیشه زندان من است آتشکده عشق تو از آن من

 است آن روز که لحظه وداع من و توست آن شوم ترین لحظه پایان من

 است

 تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت www.WeblogBartar.com تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,19:48به قلم: حميد منصوري ™           
به امید دیدار نه خداحافظ

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

هیچوقت ازخداحافظی خوشم نیومدواسه همینه اونایی که من رو میشناسن

میدونن بیشتر ازکلمه به امید دیداریا مواظب خودت باش  در محاوره هام استفاده   میکنم .

چون خداحافظی تداعی رفتن است یرای من.رفتن دوستی. یاوری. استادی.

مادری.سنگ صبوری و یا شاید رفتن نفسی وبرنگشتنش که درتمام خداحافظی

هادلتنگ اینم که برود وبرنگردد این نفسی که خداحافظش گفتم

خداحافظی یعنی غم :  خداحافظی ارباب حسین(ع)باخیام

خداحافظی مادری با فرزندش که راهی میدان نبردش کرده

خداحافظی دختری از خانه پدری ورفتن به خانه شوهر(مجلس مجلس بزم وشادی است

امادرلحظه خداحافظی نمیدانم چرامیگریند) خداحافظی مادری بافرزندانش دربسترمرگ

خداحافظی یک قهرمان ورزشی با میادین خداحافظی زائر سرزمین وحی ازآن سرزمین جادوئی

خداحافظی دلداده ارباب(ع)از شش گوشه عاشقی خداحافظی روزه دار با ماه مهمانی دوست

خداحافظی رزمنده ای از زن و فرزند خردسالش و . . .

به همه اینهاکه مینگری تلخی احساس میکنی که بعضی هایش تامغز استخوان انسان نفوذ میکندوتا ابد طعم زهر مارش در وجودانسان باقی میماند

پس همیشه میگویم به امیددیدار تا دلنگران رفتنت دل نگران نیامدنت ودل نگران... نشوم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,23:49به قلم: حميد منصوري ™           
خداحافظ مسافر ......!!

قلبم سنگين است. ديگر نمي‌خواهم کوله بار خاطراتت را به دوش بکشم.

نمي‌خواهم شب و روز به انتظار روز عذاب تو بنشينم. تصميم دارم تو را با تمام

خوبيها و بديهايت فراموش کنم. خاطراتت را به خاک بسپارم تا همه باور کنند تو

براي من مرده‌اي.

ديگر برو. به سلامت مسافر. پشت سرت نه اشکي هست و نه آهي. اينجا کسي

دلش براي تو تنگ نمي‌شود. حيف از روزهاي خوش جوانيم که به دست تو سپرده

بودم. قبول دارم که دستهاي پاييزي تو لايق جوانه‌هاي بهاري قلبم نبود.

نمي‌خواهم با يادآوري تو و خاطراتت لحظه‌هايم را خراب کنم؛ زندگيم را در اين

حالتي که هست دوست دارم... مخصوصاً در کنار عزيزي که براي

تاريکيهايم چراغ آورد. خاطرات

خوب و بد تو را براي هميشه به خاک مي‌سپارم و تو را به خدا...!

  



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,23:28به قلم: حميد منصوري ™           
دخترک بیمار

طبیبان بر سر بالین من آهسته می گویند که امشب تا سحر  این دختره بیمار می میرد....

به هر جا می رسد تابوت من غوغا به پا خیزد

که گویند وه چه سنگین می رود این مرده از بس آرزو دارد.

http://s3.picofile.com/file/7421300107/marge_arezooha.jpg

http://s3.picofile.com/file/7421294408/arezooha.jpg



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,23:7به قلم: حميد منصوري ™           
عشق نمی پرسه تو کی هستی

 

عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی .

عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .

عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه:

باعث می شی قلب من به ضربان بیفته .

عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی .

عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط می گه: دوستت دارم

پی نوشت: میگی گل رو دوست داری ولی میچینیش…

میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر میری زیرش…

میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش…

چه جوری میتونم نترسم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,13:32به قلم: حميد منصوري ™           
امن ترین پناه برای زندگی

http://tanhae.com/dl/post/2011/0574Sahel.jpg

پناه بعضیا آسمونه ، پناه بعضیا جاده اس ، پناه بعضیا دریاس ، ….. دنیای بعضیا یه چشمه اس ، دلای بعضیا یه دریاس ، یه دریا مهربونی ، یه دریا عشق ،….ولی پناه این همه مهربونی کجاست؟ اصلا پناه یعنی چی؟
مگه همه پناه دارن؟ یعنی همه یه جایی رو دارن که وقت بی کسیا و دل تنگیاشون بهش پناه ببرن ؟….. همه رو نمی دونم !…. یعنی ؛ آخه راجه به خیلیا خیلی چیزا رو نمی دونم ! ولی این و می دونم هرکسی دوست داره یه جای امن و آروم داشته باشه ، و هرکسی این جای امن و آروم رو یه جور تعبیر می کنه ،…. من بهش میگم پناه ……

راستی پناه تو کجاست؟ خونه ی یه مهربون ؟ آغوش گرم یه آشنا ؟ صدای قلب یه دوست ؟ یا یه تپش پر از اضطراب ؟
شایدم آسمون یا ماه ….. شایدم فرشته ها …. آخه می دونی اونا آسمونی ان ، دوست داشتنی ان ، مهربونن ….. قلباشون شفافه ،…. دنیاشون بلوریه …. بلور دلاشون زیر نور ماه می درخشه راستی پناه تو کجاست ؟
پناه تو این دنیاست ؟ یا آسمونش؟ شایدم جاده ها …. آخه نمی دونی راه رفتن تو یه جاده ی شلوغ چقدر آرومه ….. اینکه اگه احساس کنی یه جایی تو این دنیا آرامش داره ،….. حتی اگه اون پناه یه جای پر سر و صدا باشه ،
وقتی تو اون جایی و ازش آرامش می گیری ، آرومه ….. اگه دریا پناه کسی باشه ، حتی وقتی هم طوفانیه ، هر موجش یه دنیا لذته …. ولی تا حالا به یه پناه همیشگی فکر کردی ؟ تا حالا به این فکر کردی که هر جایی که میشه پناهت ،…. تا یه مدتی پناه مهربونی می مونه …. و کم کم از آرامشی که کنارش داری ، کم میشه ….. تا حالا فکر کردی اوج آرامش کجاست ؟
چرا پناه تو اون اوج نباشه ؟ اگه اوج آرامش دنیا پناهت باشه ، تا همیشه یکی هست که مهربونه ، ….. یکی هست که دوستت داره ، ….. یکی هست که او ج مهربونیاشو برا تو گذاشته ،….. یکی که همیشه به فکرته ….. یکی که هیچوقت ازت خسته نمیشه …. یکی که هیچوقت ازش خسته نمیشی اون پناه یه مهربونه …. یه مهربون با یه خونه گرم و آشنا ،
توی خونه اش یه دریا داره به وسعت دل همه عاشقا …. آسمون خونه اش یه ماه مهربون داره جاده نداره ، جون اینجا مقصده . دیگه نیازی نیست راه بری و بازهم بری تا به یه پناه برسی …. تو حیاط خونه اش یه نردبون داره که میرسه به آسمون …. بالای اون نردبون یه آسمون ستاره اس …. شاید اونجا ، همون بالاها …. یه اوجه … اوج یه آرامش …. می دونی ، آسمون عرش خداست…. و می دونی بهترین پناه کجاست ؟ خونه ی اون مهربون ….. آخه اون ، آسمونیه ….! و آنوقت خوب می فهمی پناه دنیا کجاست؟ چرا که ؛ رسیدن به خدا یعنی اوج آرامش . 

خدا این آغوش گرمت و از ما نگیرررررررررررررررر…..

                                                

 



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,13:21به قلم: حميد منصوري ™           

یک مرد تنها...

ببین، ببین این گریه ای یه مرده مردی که گریه هاش ظهوره درده
ببین، ببین این آخرین صدای این بی صدا شب خونه کوچه گرده
قلب پاییزی من باغ دلواپسی خوندنم ترانه نیست هق، هقه بی کسی یه
شب من با سفر تو شب بیداد و عذابه، تو نباشی موندنه من مثل پرواز تو خوابه
مرگه غرورم و ببین ،  زبانه غمگینه شعر و شکوفه  و نوره
زبانه قلمبو ببین تنها تو می بینی  چشم شب و زمین کوره
تو نباشی کی با اشکم فاله خوب و بد بگیره
کی منو از سایه های این شب ممتد بگیره
بی تو با این دربه در هق هقه شب گریه هاست
مرده غمگین صدا بی تو مرده بی صداست



برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,1:11به قلم: حميد منصوري ™           
می خوای بری؟ خوب برو!

خوب برو...

میخواهی بروی؟ خب برو انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو برای چه ایستاده ایی؟ به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو.. تردید نکن نفس های آخر است نترس برو

احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو فقط برو…..



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,23:19به قلم: حميد منصوري ™           
کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم   بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم      کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش  را از نگاهش می توان خواند 

کاش برای حرف زدن  نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود  کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد  و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

دنیا را ببین بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!  بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه  بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ شدیم تو خلوت  بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه  بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی  بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن  بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که  اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو  به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم

بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم

بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی
بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم… هیچ کس

نمی فهمد  بچه بودیم دوستیامون تا نداشت  بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره
بچه که بودیم بچه بودیم  بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم
!

 



برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:,21:44به قلم: حميد منصوري ™           
و هیچ کس نفهمید که چه شدم…

و هیچـ کسـ نفهمید کهـ چهـ شدم

 

و هیچ کس نفهمید که چه شدم
نه ماه بودم، نه خورشید
اما هیچ دلي سراغ مرا از آسمان تنهایي اش نگرفت
گویي ابرها هیچ اند
و فقط ابرند و باید ببارند
و تنها باریدم
خسته ام

خسته از باریدن و تمام نشدن
خستن از بودن و نبودن
اما باید رفت
آنکه رفت ، رسید
پس باید رفت و رسید

 



برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:,21:13به قلم: حميد منصوري ™           
من اینجا خیلی تنهام!

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام((
 بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم فکر خوبیه من هم خیلی تنهام((
 یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام((
بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام((

یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه
بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام((
 بهش لبخند زدم و گفتم: ((آره می‌دونم فکر خوبیه من هم خیلی تنهام((
 یه روز تو نامه‌ش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا کردم آخه می‌دونی؟من اینجا خیلی تنهام((
 براش یه لبخند کشیدم وزیرش نوشتم: «آره می‌دونم فکر خوبیه من هم خیلی تنهام((
 یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت:
«
من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام((
 براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم فکر خوبیه من هم خیلی تنهام))
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم
و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه
(من هنوز هم خیلی تنهام)

من اینجا خیلی تنهام!

 



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,22:38به قلم: حميد منصوري ™           

 

انگار دستات سرد سردن انگار چشمات شب تارن
آسمون سیاه  ابر پاره پاره  شر شره بارون داره می باره حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم

رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین گفتی برو تنها بمون با غصه هات همرام بمون
دیگه نمی تونم  خسته خسته م برس به غم هام   قدم شکستم
داره چشمام ابر بارون رو گونه هام شده روون رفتی و رفتی  تنها میمونم
تا آخره عمر واست می خونم حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین

 

انگار دستات سرد سردن انگار چشمات شب تارن



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,23:15به قلم: حميد منصوري ™           
عشق من… همیشه با تو…

همیشه با تو
با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا
با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب
تو دلیل من برای حیات بودی و هستی
و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام
علت بودن من تو هستی
پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است :…!!!

 

همیشه با تو



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,23:10به قلم: حميد منصوري ™           
تمام می شود…

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم

تمام می شود

بالاخره تمام می شود

http://asheganeh.ir/



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,22:34به قلم: حميد منصوري ™           
گريه....

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

ازگریه های بیصدا خسته شدم

دلم میخوادبلند گریه کنم!

دادبکشم! جیغ بزنم!

خدایا نمیخوام کسی اشکامو ببینه

دلم خوشه ها!!!!

کسی؟؟؟؟؟

من که کسی رو ندارم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

پس خداجونم..............!

میشه تو بغلت گریه کنم؟

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,19:0به قلم: حميد منصوري ™           

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

وقتی تواوج دوست داشتن باشی وباتمام وجودت کسی رودوست داشته باشی ودرست

توهمون لحظه ببینی همه چیزخواب وخیال بوده،تولحظه ای که همه ی آدماروتوشادی

خودت سهیم می کنی ببینی که خودت غمگین ترین آدم هستی ،وقتی که فکرمی کنی

پات رو،جای محکمی گذاشتی اماوقتی که خوب نگاه میکنی می بینی که زیرپات خالی

هست،وقتی که باورنکنی که همه چیزدروغ بوده وتوی نهایت ناباوری به باورنابودی

همه اون عشق وعلاقه برسی جوری بی صدامی شکنی که هیچ کس حتی خودت هم

صداش رونمی شنوی.

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,18:24به قلم: حميد منصوري ™           
التماس نكن ،ديگر نميمانم

 

راه خودت را برو ، کاری به کار دلم نداشته باش

بیش از این مرا خسته نکن ، مرا بازیچه آن قلب نامهربانت نکن

دیگه طاقت ندارم ، صبرم تمام شده و دیگر نای اشک ریختن ندارم

ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم

دوباره آمدی و من شکسته لحظه ای شکفتم ،

دوباره پرپرم کردی ، ریشه ام را از جا کندی و راحتم کردی.....

نه خودت را میخواهم ، نه خاطره هایت را ، برو که عشقت را گذاشتم زیر پا

گرچه هنوز برای دلم عزیزی ، گرچه گهگاهی هوس بودنت را میکنم ،

به سراغم نیا که دوباره  دلم را نفرین میکنم

راه خودت را برو ، بی خیال من شو ،

نه قلبم به درد تو میخورد نه احساسم ،اگر بازی را شروع کنم دوباره میبازم

دیگر عشقت برایم رنگ و رویی ندارد ، آغوشت را باز نکن که جز هوس لذتی ندارد...

نه افسوس گذشته را میخورم ، نه حسرت آینده را ،

دلم میسوزد که چرا قلبم را فدا کردم در این راه

راهی که مال من و تو نبود ، اگر هم خودم خواستم ، جنس تو از عشق نبود ،

اگر عاشقت شدم اشتباه از قلب ساده ام بود...

بعد از اینهمه بی وفایی هایت ، دیگر به دنبال چه هستی ،

با چه زبانی بگویم ، تو آن کسی که من میخواهم نیستی ،

نیستی که دلم را آرام کنی ، نیستی که در هوای سرد دلتنگی ها مرا گرم کنی...

نه دیگر بودنت را نمیخواهم ، التماس نکن که دیگر نمیمانم!


 



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,17:58به قلم: حميد منصوري ™           
تنها ماندم

تنها ماندم
تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم
راز خود به کس نگفتم
مهرت را به دل نهفتم
با یادت شبی که خفتم
چون غنچه سحر شکفتم

دل من ز غمت فغان برآرد
دل من ز دلت خبر ندارد
دل من ز دلت خبر ندارد
پس از این مخورم فریب چشمت
شرر نگهت اگر گذارد
شرر نگهت اگر گذارد
وصلت را . ز خدا خواهم
از تو لطف و صفا خواهم
کز مهرت . بنوازی جانم
عمر من به غمت شد طی
تو بی من . من و غم تا کی
دردی هست . نبود درمانش
تنها ماندم
تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم



برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,21:41به قلم: حميد منصوري ™           
تنها ماندم تنها رفتی

 

همه شب نالم چون نی که غمی دارم،که غمی دارم
دل و جان بردی امّا  نشدی یارم  یارم
با ما بودی،بی ما رفتی چون بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی  چو کاروان رود،فغانم از زمین، بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم  فتادم از پا ز ناتوانی، اسیر عشقم، چنان که دانی  رهایی غم نمیتوانم  تو چاره ای کن که می توانی
 گر ز دل بر آرم آهی آتش از دلم ریزد چون ستاره از مژگانم

اشک آتشین ریزد چو کاروان رود،فغانم از زمین، بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم   نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم ای شادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی  از محفل ما، چون دل ما، سوی کجا رفتی
تنها ماندم، تنها رفتی به کجایی غمگسار من؟، فغان زار من بشنو باز آ، باز آ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو باز آ، باز آ سوی رهی
چون روشنی از دیده ما رفتی با قافله باد صبا رفتی تنها ماندم

تنها رفتی

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,21:12به قلم: حميد منصوري ™           

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن.
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد.
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد
و دردهایم را به گوش تو میرساندم.
بدون تو عاشقی برایم عذاب است.
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم.
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم.
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود.
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت.



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,21:18به قلم: حميد منصوري ™           
بياد بيار.....

وقتی دلتنگ شدی بیاد بیار کسی و که خیلی دوستت داره

 وقتی ناامید شدی بیاد بیار کسی و که تنها امیدش تویی

 وقتی پر ازسکوت شدی بیاد بیار کسی و که به صدات محتاجه

 وقتی دلت خواست از غصه بشکنه بیاد بیار کسی و که توی دلت یه کلبه ساخته

 



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,21:0به قلم: حميد منصوري ™           
انتظار

 


چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است.
خیلی این لحظات برایم زیباست.
به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم.
قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد
و تک تک ثانیه ها را می شمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.
چقدر این انتظار شیرین است.
انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم.
خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است.
شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ،
پایان این انتظار لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم
و همدیگر را در آغوش میفشاریم.
شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست.
معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست.
گریه نکن عزیزم ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک دلشکسته ای .
می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را از هم جدا کند.
ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو.
من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز.
گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید میکند .
این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام.
به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ،
غم ها و دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم.
آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو

 



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,20:40به قلم: حميد منصوري ™           

روی تخته سنگی نوشته شده بود:اگر جوانی عاشق شد چه كند؟

من هم زیر آن نوشتم:باید صبر كند

برای بار دوم كه از آنجا گذر كردم زیر نوشته ی من كسی نوشته بود:

اگر صبر نداشته باشد چه كند؟

من هم با بی حوصلگی نوشتم:بمیرد بهتر است.

برای بار سوم كه از آنجا عبور كردمانتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد

اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم




برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,21:53به قلم: حميد منصوري ™           
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد