من اینجا خیلی تنهام!

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام((
 بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم فکر خوبیه من هم خیلی تنهام((
 یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام((
بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام((

یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه
بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام((
 بهش لبخند زدم و گفتم: ((آره می‌دونم فکر خوبیه من هم خیلی تنهام((
 یه روز تو نامه‌ش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا کردم آخه می‌دونی؟من اینجا خیلی تنهام((
 براش یه لبخند کشیدم وزیرش نوشتم: «آره می‌دونم فکر خوبیه من هم خیلی تنهام((
 یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت:
«
من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام((
 براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم فکر خوبیه من هم خیلی تنهام))
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم
و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه
(من هنوز هم خیلی تنهام)

من اینجا خیلی تنهام!

 



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,22:38به قلم: حميد منصوري ™           

 

انگار دستات سرد سردن انگار چشمات شب تارن
آسمون سیاه  ابر پاره پاره  شر شره بارون داره می باره حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم

رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین گفتی برو تنها بمون با غصه هات همرام بمون
دیگه نمی تونم  خسته خسته م برس به غم هام   قدم شکستم
داره چشمام ابر بارون رو گونه هام شده روون رفتی و رفتی  تنها میمونم
تا آخره عمر واست می خونم حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین

 

انگار دستات سرد سردن انگار چشمات شب تارن



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,23:15به قلم: حميد منصوري ™           
عشق من… همیشه با تو…

همیشه با تو
با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا
با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب
تو دلیل من برای حیات بودی و هستی
و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام
علت بودن من تو هستی
پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است :…!!!

 

همیشه با تو



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,23:10به قلم: حميد منصوري ™           
تمام می شود…

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم

تمام می شود

بالاخره تمام می شود

http://asheganeh.ir/



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,22:34به قلم: حميد منصوري ™           
گريه....

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

ازگریه های بیصدا خسته شدم

دلم میخوادبلند گریه کنم!

دادبکشم! جیغ بزنم!

خدایا نمیخوام کسی اشکامو ببینه

دلم خوشه ها!!!!

کسی؟؟؟؟؟

من که کسی رو ندارم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

پس خداجونم..............!

میشه تو بغلت گریه کنم؟

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,19:0به قلم: حميد منصوري ™           

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

وقتی تواوج دوست داشتن باشی وباتمام وجودت کسی رودوست داشته باشی ودرست

توهمون لحظه ببینی همه چیزخواب وخیال بوده،تولحظه ای که همه ی آدماروتوشادی

خودت سهیم می کنی ببینی که خودت غمگین ترین آدم هستی ،وقتی که فکرمی کنی

پات رو،جای محکمی گذاشتی اماوقتی که خوب نگاه میکنی می بینی که زیرپات خالی

هست،وقتی که باورنکنی که همه چیزدروغ بوده وتوی نهایت ناباوری به باورنابودی

همه اون عشق وعلاقه برسی جوری بی صدامی شکنی که هیچ کس حتی خودت هم

صداش رونمی شنوی.

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,18:24به قلم: حميد منصوري ™           
التماس نكن ،ديگر نميمانم

 

راه خودت را برو ، کاری به کار دلم نداشته باش

بیش از این مرا خسته نکن ، مرا بازیچه آن قلب نامهربانت نکن

دیگه طاقت ندارم ، صبرم تمام شده و دیگر نای اشک ریختن ندارم

ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم

دوباره آمدی و من شکسته لحظه ای شکفتم ،

دوباره پرپرم کردی ، ریشه ام را از جا کندی و راحتم کردی.....

نه خودت را میخواهم ، نه خاطره هایت را ، برو که عشقت را گذاشتم زیر پا

گرچه هنوز برای دلم عزیزی ، گرچه گهگاهی هوس بودنت را میکنم ،

به سراغم نیا که دوباره  دلم را نفرین میکنم

راه خودت را برو ، بی خیال من شو ،

نه قلبم به درد تو میخورد نه احساسم ،اگر بازی را شروع کنم دوباره میبازم

دیگر عشقت برایم رنگ و رویی ندارد ، آغوشت را باز نکن که جز هوس لذتی ندارد...

نه افسوس گذشته را میخورم ، نه حسرت آینده را ،

دلم میسوزد که چرا قلبم را فدا کردم در این راه

راهی که مال من و تو نبود ، اگر هم خودم خواستم ، جنس تو از عشق نبود ،

اگر عاشقت شدم اشتباه از قلب ساده ام بود...

بعد از اینهمه بی وفایی هایت ، دیگر به دنبال چه هستی ،

با چه زبانی بگویم ، تو آن کسی که من میخواهم نیستی ،

نیستی که دلم را آرام کنی ، نیستی که در هوای سرد دلتنگی ها مرا گرم کنی...

نه دیگر بودنت را نمیخواهم ، التماس نکن که دیگر نمیمانم!


 



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,17:58به قلم: حميد منصوري ™           
تنها ماندم

تنها ماندم
تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم
راز خود به کس نگفتم
مهرت را به دل نهفتم
با یادت شبی که خفتم
چون غنچه سحر شکفتم

دل من ز غمت فغان برآرد
دل من ز دلت خبر ندارد
دل من ز دلت خبر ندارد
پس از این مخورم فریب چشمت
شرر نگهت اگر گذارد
شرر نگهت اگر گذارد
وصلت را . ز خدا خواهم
از تو لطف و صفا خواهم
کز مهرت . بنوازی جانم
عمر من به غمت شد طی
تو بی من . من و غم تا کی
دردی هست . نبود درمانش
تنها ماندم
تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم



برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,21:41به قلم: حميد منصوري ™           
تنها ماندم تنها رفتی

 

همه شب نالم چون نی که غمی دارم،که غمی دارم
دل و جان بردی امّا  نشدی یارم  یارم
با ما بودی،بی ما رفتی چون بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی  چو کاروان رود،فغانم از زمین، بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم  فتادم از پا ز ناتوانی، اسیر عشقم، چنان که دانی  رهایی غم نمیتوانم  تو چاره ای کن که می توانی
 گر ز دل بر آرم آهی آتش از دلم ریزد چون ستاره از مژگانم

اشک آتشین ریزد چو کاروان رود،فغانم از زمین، بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم   نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم ای شادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی  از محفل ما، چون دل ما، سوی کجا رفتی
تنها ماندم، تنها رفتی به کجایی غمگسار من؟، فغان زار من بشنو باز آ، باز آ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو باز آ، باز آ سوی رهی
چون روشنی از دیده ما رفتی با قافله باد صبا رفتی تنها ماندم

تنها رفتی

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,21:12به قلم: حميد منصوري ™           

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن.
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد.
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد
و دردهایم را به گوش تو میرساندم.
بدون تو عاشقی برایم عذاب است.
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم.
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم.
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود.
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت.



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,21:18به قلم: حميد منصوري ™           
بياد بيار.....

وقتی دلتنگ شدی بیاد بیار کسی و که خیلی دوستت داره

 وقتی ناامید شدی بیاد بیار کسی و که تنها امیدش تویی

 وقتی پر ازسکوت شدی بیاد بیار کسی و که به صدات محتاجه

 وقتی دلت خواست از غصه بشکنه بیاد بیار کسی و که توی دلت یه کلبه ساخته

 



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,21:0به قلم: حميد منصوري ™           
انتظار

 


چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است.
خیلی این لحظات برایم زیباست.
به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم.
قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد
و تک تک ثانیه ها را می شمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.
چقدر این انتظار شیرین است.
انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم.
خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است.
شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ،
پایان این انتظار لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم
و همدیگر را در آغوش میفشاریم.
شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست.
معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست.
گریه نکن عزیزم ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک دلشکسته ای .
می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را از هم جدا کند.
ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو.
من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز.
گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید میکند .
این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام.
به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ،
غم ها و دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم.
آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو

 



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,20:40به قلم: حميد منصوري ™           

روی تخته سنگی نوشته شده بود:اگر جوانی عاشق شد چه كند؟

من هم زیر آن نوشتم:باید صبر كند

برای بار دوم كه از آنجا گذر كردم زیر نوشته ی من كسی نوشته بود:

اگر صبر نداشته باشد چه كند؟

من هم با بی حوصلگی نوشتم:بمیرد بهتر است.

برای بار سوم كه از آنجا عبور كردمانتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد

اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم




برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,21:53به قلم: حميد منصوري ™           

اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد ؛ ...خبرم کن ...

بهت قول نمیدم که میخندونمت .ولی می تونم باهات گریه کنم ...

اگه یه روز خواستی در بری ...

حتماً خبرم کن ،قول نمیدم که ازت بخوام وایسی .اما می تونم باهات بیام ...

اما اگه یه روز سراغم رو گرفتی ...و خبری نشد ...

سریع به دیدنم بیا ...احتمالاً بهت احتیاج دارم

 



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,21:31به قلم: حميد منصوري ™           

 

گفتمش : از دیدن رویت دلم وا می شود

گفت : در هر کس چنین احوال پیدا می شود

گفتمش : از سنگ هجرت کاسه ی صبرم شکست

گفت : با چسب وفا این کاسه احیا می شود

گفتمش : گاهی چرا از دیده پنهان می شوی

گفت : ماه گاهی نهان ... گاهی هویدا می شود

گفتمش رسوای خلقی گشته ام از عشق تو

گفت : .....

آری  هر که  عاشق  گشت رسوا می شود ....

 



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,21:22به قلم: حميد منصوري ™           
محبت

 

نمی دانم !

محبت را بر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود ،

برچه گلي بنويسم که هرگز پرپر نشود ،

بر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود ،

بر چه آبي بنویسم که هرگز گل آلود نشود ،

و سرانجام بر چه قلبي بنویسم که هرگز سنگ نشود

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,22:59به قلم: حميد منصوري ™           

شکلک های محدثه
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد
صدای موج
انتظار انتظار انتظار
... ...
به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,
نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,
نه صدائی که قشنگ تر از صدای دریا باشد
این یعنی نبودنت.

شکلک های محدثه



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,22:46به قلم: حميد منصوري ™           

شکلک های محدثه
شب که میشود موهایم را میبافم

صبح که بیدار میشوم باز پریشان است

عجب حکایتی ست بین موهای منو سر انگشتان تو

شکلک های محدثه



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,22:30به قلم: حميد منصوري ™           
عشق من عاشقتم

اگر نفسی در سینه است ، تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم

برای تویی که تمام وجودم هستی ،

تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز ، بی تو جای من در اینجا نیست

تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو ،

تمام نگاهم فدا میشود در عمق چشمان تو ،

بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو

دنیایی که درونش آرامم ، تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم ،

تا با هم برسیم به آرزوهایمان، تا نشود حسرت رویاهایمان

اگر نفسی در سینه است ،

تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است

در این لحظه و همه لحظه ها ، در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم ،

تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم!

چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم...

میشود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی ، قدر دلم را میدانی ،

هیچگاه تنهایم نمیگذاری،

از این احساس بود که احساست کردم ، تو را دیدم و درکت کردم ،

تا اینکه دلم عاشقت شد ، دلم به لرزه افتاد و دنیا ، شاهد این عشق بی پایان شد....

من همه احساستم برای تو است ، ای با احساس من ،

همه وجودم مال تو است ، برای تو که تمام وجودم هستی ....

بیا تا همچنان برویم ، این راه مال من و تو است ،

بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم ،

جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان ...

لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان

 



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,20:2به قلم: حميد منصوري ™           
تنهاي

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم.. تنهائی را

دوست دارم چون نیست بی وفا . تنهائی را دوست دارم

چون تجربه اش کرده ام.. تنهائی رادوست دارم چون عشق

دروغین درآن نیست.

تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست.. تنهائی

رادوست دارم چون در خلوت وتنهائیم در انتظار خواهم

گریست وهیچ کس اشکهایم را نمیبیند.. اما از روزی که

تو رادیدیم نوشتم.. ازتنهائی بیزارم چون تنهائی یاد

آور لحظات تلخ بی تو مردنم است .

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,19:51به قلم: حميد منصوري ™           
قلب مــــن ميگه

 تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

قلب من میگه که هستی اماچشمام میگه نیستی  خیلی سخته باورم شه که توپیشم دیگه نیسیتی

بگوکه هنوزچشاتوروبه عشق من نبستی  چشم من میگه که رفتی اماقلبم میگه که هستی

حالاکه همش خیاله بذردستاتوبگیرم  بذارتوفرض محالم باتوباشم تابمیرم

بذارعاشقت بمونم  مگه میشه تونباشی تومثل نفس میمونی

دستای گرم توکاشکی توبه دستم برسونی  بی توقلبم بی پناهه میمیرم وقتی که نیستی

مگه میشه باورم شه که توپیشم دیگه نیستی  حالاکه همش خیاله بذردستاتوبگیرم

بذارتوفرض محالم باتوباشم تابمیرم

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,19:13به قلم: حميد منصوري ™           
دلتنگیهای من

 

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

گاه دلتنگ میشوم دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها  گوشه ای مینشینم و حسرت ها را میشمارم

و صدای شکستها و خنده ها را  و وجدانم را محاکمه میکنم!

من کدام قلب را شکستم؟  و کدام امید را ناامید کردم  کدام خواهش را نشنیدم و کدام احساس را له کردم؟

  و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم!  دیدار یار غایب،دانی چه ذوق دارد؟

ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد...

 

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,18:50به قلم: حميد منصوري ™           
شاید دیوانه شدم

 

 

...

 

مي‌روم شايد كمي حال شما بهتر شود مي‌گذارم با خيالت روزگارم سر شود

از چه مي‌ترسي برو ديوانگي‌هاي مرا   آنچنان فرياد كن تا گوش عالم كر شود

مي‌روم ديگر نمي‌خواهم براي هيچ كس   حالت غمگين چشمانم ملال‌آور شود

بايد اين بازنده‌ي هر بار – جان عاشقم  تا به كي بازيچه اين دست بازيگر شود

ماندنم بيهوده است امكان ندارد هيچ وقت  اين منِ ديرينِ من يك آدم ديگر شود

 



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,1:15به قلم: حميد منصوري ™           
اگر مانده بودی...

اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا می رساندم اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بودم ، به شب های غربت که تنها نبودم اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت این شب سرد و غمگین خونه با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پر شکسته  ، مانده بودی اگر بال و پر داشت  با تو بیمی نبودش ز طوفان ، مانده بودی اگر همسفر داشت

هستی ام را با آتش کشیدی ، سوختم من ندیدی  ندیدی  مرگ دل آرزویت اگر بود ، مانده بودی اگر می شنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود ، شب ستاره گلی چیدنی بود  خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل ، بعد تو پای من مانده در گل   مانده بودی اگر موج دریا ، می رسیدم که آخر به ساحل

با تو و عشق تو زنده بودم ، بعد تو من خودم هم نبودم  بهترین شعر هستی رو با تو ، مانده بودی اگر می سرودم

مانده بودی اگر می سرودم مانده بودی اگر نازنینم …….

 



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,21:35به قلم: حميد منصوري ™           
شب مرگ

   

در سینه ی گرداب گرفتارم دردا بمیرم من بیکس دل تنهایم فریاد که تنها بمیرم من

از داغ بی نفسی همه دنیا برایم تنگ است بسی ناله کنم بی آه و بی سودا بمیرم من

بر باب اول قفل زدنند رمز و رازی نیست وای گر نگشایند در همین ابتدا بمیرم من

تا چشم بر هم گذارم نور از چشمان رفت آفتاب سحر نباشد بی ساز مدارا بمیرم من

ساقی جام من خالی ست پر کن از شراب تا بنوشم ساغری، مست از دنیا بمیرم من

خاک گور سرد است و می برد خاطره ها گر خاطر من برد در تب و سرما بمیرم من

خزان چه بی شرم قسمت مرگ بهارم شدغروب پاییز نباشد نبینم شب یلدا بمیرم من

همه از فاصله ها گویند از دوری به خدا از رگ نزدیک تری پس بی انتها بمیرم من

شبانگاه به خاک سپردند نور دو عالم را گر لایق مرگ باشم همانند زهرا بمیرم من

نومیدم از امروز از پارسال و از رفته ها وصال یارم امروز نباشد بی فردا بمیرم من

فرهاد نیستم که قلب  بسیتون را بشکافم بی شیرین و لیلا خسته درصحرا بمیرم من

وای برمن گر دلت از حرف هایم بشکندکاشکی لال شوم ساکت و بیصدا بمیرم من

چون ماهی در بند روی ماسه ها خوابم خیره به آسمان آبی در فکر دریا بمیرم من

ابرها ی آسمان درد خود گویند به خاک وقت ریزش نم نم باران چه زیبا بمیرم من

سند همه عالم گر به نام من دیوانه زنند هیچ نخواهم بی مهر و بی امضا بمیرم من

دوستان چه بی بهانه از هم جدا گشتند رفیقان جمع کنم در حاصل منها بمیرم من

همگان در خواب نازند تا دمی رویا ببینند از ترس کابوس،بیتاب و بی رویا بمیرم من

از غرور شیطانی ات نواختی موج طوفان بشکن بادبانم بی سکان و ناخدا بمیرم من

از بود و نبود سیامک کسی باخبر نشود مثله یوسف سیما ندارم که فریبا بمیرم من

خدایا روسیاهم که شب مرگ سپید نیست گر قلمها بشکند بی قلم درغزلها بمیرم من

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,19:21به قلم: حميد منصوري ™           
دل به كي

 

رود به دریا دل بسته است من به کی دل خواهم بست

رنگین کمان به باران دل بسته  من به کی دل خواهم بست

اسمان ابی به خورشید ش می نازادناز کردن من به کی؟

کوه به قامتش می نازدمن به قامت کی؟

عاشق به معشوقش می نازدفرهاد به شیرینش...

مجنون به لیلیش... اما این دل شکسته به کی؟

من به شعرم می نازماماشعر من به کی؟

ان روزی که ناز خواهم کردبه خدا خواهم پیوست.

 



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,13:17به قلم: حميد منصوري ™           
شهادت حضرت علی (ع) تسليت باد

 

کوفه امشب التهاب محشر است                              
                      کوفه امشب کربلایی دیگر است

جبرئیل آوای غم سرداده است                          
                         در فلک شوری دگر افتاده است

تیر غصه بردل زارم نشست                       
                           تیغ دشمن فرق مولایم شکست

قلب مجنون سوی صحرا میرود                         
                           حیدر امشب سوی زهرا میرود



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,23:13به قلم: حميد منصوري ™           
شهادت حضرت علی (ع)

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود


دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

 
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟ زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود


خونش نصیب دامن محراب کوفه شد آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود


یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید اشک شبش به غربت روزش گواه بود


دستش برای مردم دنیا نمک نداشت عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود


هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود


مولا پس از شهادت زهرا غریب شد زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود


وقتی که از محاسن او می‌چکید خون عباس را به صورت بابا نگاه بود

«  میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون رويي  كه بهرگمشدگان شمع راه بود

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,22:36به قلم: حميد منصوري ™           
ای آدم ها من بریده ام.....

ای آدمها من بریده ام....

من خیلی وقت ها پیش از زندگی بیزار شدم...

من از بودن من از دیدن من از همه چیز بیزاز شدم...

اما راستش اگر بگویم

مرا از زندگی بیزار کردند....

نمی گویم کی ها مرا بیزار کردند.....

    نمی گویم کی ها مرا به عمق درد رساندند....

  اما میگویم من زاده دردم...

میگویم من درد لا علاج بودم....

دیگر نه آرزوی دارم و نه کینه ای...

آنچه در من انسانی بود از دست دادم...

گذاشتم گم بشود...

زندگانی ام برای همیشه گم شد.

 



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,15:17به قلم: حميد منصوري ™           
خدای من

دلیل گریه هام شاید واسه غربتیه که دارم

شایدم واسه شستن گناهام باشه

نمی دونم احتمالا" هم به خاطر این باشه که

وقتی عظمت خدا رو حس می کنم احساس حقارت می کنم

خدایی که تو قلبم جا دادم از این نبوده که بخوام خلوت تنهاییهامو پر کنم

خدا به خاطر این تو قلبمه چون بهش نیاز دارم مثل همه ی آدمای دنیا

می خوام وقتی اشک می ریزم هر قطره اشک اسم خدا رو روی گونه هام حک کنه

می خوام وقتی اشک به انتهای زندگیش می رسه رد پا بذاره و دوباره متولد بشه

دیروز وقتی داشتم با هیبت از کنار زندگی رد می شدم

فکر می کردم زندگی همون خداییه که باید تو قلبم باشه

ولی اشتباه می کردم چون وقتی ازش گذشتم از چشمم افتاد

بعد با کسی تا جایی همسفر شدم خیال کردم دیگه حتما" خودشه

ولی وقتی وسط راه منو رها کرد فهمیدم اینم نیست

از اون روز به بعد هیچ چیز و هیچ کس را با خدا اشتباه نمی گیرم

خدای من آنست که روحش در من جاریست

فقط اوست که گریه هایم را می بیند

او صدایم را می شنود

گناهان صغیره و کبیره ی مرا می بخشد

او را چه دوست داشته باشم چه نداشته باشم دوستم دارد همیشه با من است

خدایی که نزدیکتر از رگ گردن به من است

خدایا رحمتت را در اشکهایم قرار بده



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,14:26به قلم: حميد منصوري ™           
اي خدا دلم گرفته ....

ای خدا دلم خیلی گرفته دلم خیلی تنگه دارم از دوری عشقم دیوونه می شم
دلم گرفته ،دلم به اندازه ی غروب،به اندازه ی تک درختی تو کویر گرفته
دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پره و در ملکوت دور افق گم می شه
به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ
خدایا انگار غم واسه همیشه توی قلب من خونه کرده
ای خدا می دونم بنده خوبی برات نبودم اما به کدوم گناه مجازات به این سختی رو واسم تعیین کردی خدایا منکه داشتم زندگیمو می کردم و با بدو خوبش می ساختم و کمبودهای زندگیم رو به پای بی لیاقتی خودم می ذاشتم و با جنبه های خوبش خودم و راضی می کردم. من که قانع بودم و ناشکری نکردم پس چرا این طوری شد چرا این اتفاقها افتاد چرا خدایا چرا چرا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاش می دونستم واسه چی این عشق رو به دل ما انداختی کاش میدونستم
اما خدایا با همه دردو رنجی که دارم تحمل میکنم بازم شکرت میکنم و ازت میخوام تا تحملش رو بهم بدی و خوب می دونم هیچ کار تو بی حکمت نیست.
ای خدا خدای خوب و مهربونم ما رو ببخش و بهم برسون ما که غیر از تو کسی رو نداریم تا براش درد دل کنیم خدا جون همه ی ادمها ارزوهایی دارن که واسه رسیدن به ارزوشون تلاش می کنن اما ما نمی تونیم هیچ کاری بکنیم غیر از دعا کردن و از تو خواستن ای خدا کمکمون کن و مارو ببخش که ما به امید عفو تو گنه کار شدیم.
ای خدای قادر و توانا ازت می خوام که مواظب عشقم باشی و همیشه سلامت نگهش داری دل من پر از درد و غمه اما دلم می خواد عشقم و همیشه دل شاد نگه داری
خدایا فقط تو می دونی که چقدر دوسش دارم و چقدربهش نیاز دارم فقط تو می دونی که چه غم بزرگی توی قلبم دارم و چقدر قلبم سنگینه یه چیزی تو گلومه که داره نفسم و بند میاره یه بغضی که حتی با تمام اشکهام بازم منو راحت نمی ذاره خدایا دارم خفه می شم کمکم کن.......


برچسب‌ها: <-TagName->

شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,12:47به قلم: حميد منصوري ™           
یک داستان عاشقانه و واقعی...!!!

يکي بود يکي نبود يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن  تا حالا هم هيچکس رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود

و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد  هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي

مال تو کتاب ها و فيلم هاست.... روز ها گذشت و گذشت تا اينکه يه شب سرد زمستوني



برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,23:13به قلم: حميد منصوري ™           
جوابم نکن

25cjcs2mginofm7uw3a.gif

جوابم نکن مردم از نا امیدی                                                                                                                                 
                                           شاید عاشقم شی خدا روچی دیدی
خیال کن جواب منودادی اما                                                                                                                           
                          جواب خدا رو چی می دی
همین جوری اشکام سرازیر میشن                                                                                                              
                      از خودم اختیاری ندارم
من از عشق چیزی نمی خوام به جزتو                      
                                از تو هیچ انتظاری ندارم
صبوریم کمه بی قراریم زیاده                                                                                                                                   
                                           چقدر بی قرارم من صاف وساده
عزیزم چقدر سخته دل کندن از تو                                                                                                                    
                                                          عزیزم چقدر تلخه کام من از تو
نزار زندگیم راحت از هم بپاشه                               
                                                                   جوابم نکن مردم از بی جوابی
یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم                                     
                                                         به خوابم بیا پیش از اینکه بخوابی
شب از نیمه های زمستون گذشته                                                              به خوابم بیا پیش از اینکه بمیرم
اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم                                                                                                                              
                                                                              یه چیزی بگو بلکه آروم بگیرم

25cjcs2mginofm7uw3a.gif



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,21:4به قلم: حميد منصوري ™           
دیگه روی شونه های من جایی نمونده واسه تو

همین الآن می خوام بگم از جلوی چشام برو

بذار دیگه تنها باشم سرزمین بی كسی

دیگه نمی خوام كه بگم برای من مقدسی

فردا اگر ز راهم نمی آمد

من تا ابد كنارت می ماندم

من تا ابد ترانه های عشقم را

در آفتاب عشق تو می خوانم

در پشت شیشه های عشق تو

آن شب نگاه سرد و سیاهی داشت

دالآن دیدگان عشق تو در ظلمت

گویی گویی به عمق روح تو راهی داشت

رنگ چشمای روشنت مثل ستاره ی شبه

این تن بی قرار من واسه نگاهت می تپه

اما دیگه نمی تونم یه لحظه این جا بمونم

می خوام تا آخرین نفس شعرهای غمگین بخونم





برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,20:52به قلم: حميد منصوري ™           
داستان غمگین اما واقعی!

شهریور 1381 بود که با یه دختر آشنا شدم . از راه تلفن . آخه اونقدر مغرور بودم که هیچ

وقت غرور مردونم بهم اجازه نمی داد که از راه متلک بار کردن دخترا توی خیابون برای خودم

دوست پیدا کنم . هر چند که به خاطر این غرور 3 سال توی غم عشق دختر همسایمون

سوختم و با اینکه می دونستم اونم منو می خوادولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که

برم باهش حرف بزنم . از آخر هم پرید و رفت روی بوم یه نفر دیگه نشست . شاید اسم

این غرور دیونگی باشه . اما این من بودم . من ...

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,22:39به قلم: حميد منصوري ™           



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,21:50به قلم: حميد منصوري ™           

 

خدایا این عشقم زیبا را از من نگیر
دلم برای عشقم تنگ شده عشق من
دلم گرفته ای عشق من
راستی خیلی میترسم! میترسم تو را از دست بدهم
میترسم دوباره تنها شوم ، دوباره همسفر غمها شوم
بیا در کنارم تا آرام شوم ، بیا در کنارم تا دوباره خوشحال شوم
بیا در کنارم تا دوباره عشق زیبای خودم را از نزدیک ببینم
عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده

 



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,21:21به قلم: حميد منصوري ™           
براي تو.....

می دونم میری یه روزی، یه روز از همین روزا

میگی دل خسته شده از تو و این بهونه ها

میگی طاقتم دیگه از دست تو تموم شده

میگم کو اون صبر ایوب ...؟؟ تو میگی تموم شده

میگم اما هنوزم دوست دارم به این کتاب

همون که ما می خوندیمو، فرشته می نوشتش ثواب

میگم اون همه شبا بیدار بودیم تا صبح با هم

توی محضر خدا عشق بازی می کردیم با هم

میشه که یادت بره جمله ی دوست دارمو

که می گفتم، که می گفتی، جز تو کسی ندارمو

میشه یه عمر خاطره یک شبه از ذهنت بره

دوست داری یاد انیس از خاطرت بیرون بره

دوست داری این دخترک تنها و آواره بشه

می خوای حتی یادشم برات یه خاطره نشه

دوست داری اون عشق پاک تموم بشه

یعنی دفتر خاطراتمون بسته بشه، مگه میشه؟؟؟

میگم آخه نمیشه، پس حرفا و قولا چی شد

اون جمله ی دوست دارم، اون عشق پاکمون چی شد

میگی این دنیای ما دنیای بی وفاییه
اون عشقی که موندنیه فقط عشق خداییه

میگم اما اینا همش بهونته، میخوای بری و نمونی

تقصیرو گردن میگیری، چون از عشقم پشیمونی

میگم فقط بگو که اون، اون غریبه ی بی وفا

چی داشت که من نداشتمو، منو شکستی بی صدا
میگی تو از همه سری، بحثم سر لیاقته

برو دنبال کسی که بدونی شایستته

میگم اما عزیزم قسم به شب بس که یه بار

اینقدر بهونه نیارو بگو چی بوده اصل کار

میگی باشه میگم ولی نرنجه لطفا خاطرت

یه جور باید کنار بیای با این عشقو با این دلت

میگی دیگه خسته شدم خیلی منو عذاب دادی

صبرم دیگه تموم شده، اینم دلی که بهم دادی

میگی همش ساکت بودم هیچی نمی گفتم بهت

دوست داشتم ... منم ...آره ... داشتم اما ... گفتم بهت...

دارم میگم تا بدونی منم یه روز عاشق بودم

اما دیگه از دست تو، خسته شدم ... خسته شدم

میگی دل خسته شده از تو و این بهونه ها

میگم دیدی گفتم میری یه روزی از همین روزا

اینم همون روز که میگفتی محاله ....

دیدی چه آسون یادت رفت، منو با کلی خاطره ...؟!؟!؟!



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,21:12به قلم: حميد منصوري ™           
رفتی و تنهام گذاشتی

توی قلبم پا گذاشتی تو که گفتی من می مونم

چرا رفتی و نموندی حالا که تنهای تنهام

واسه دله خودم می نویسم می نویسم تو کجایی

کی میایی کی میایی تو که رفتی من اینجا تنهام

دیگه طاقتی ندارم دیگه سخته بی تو موندن

بی تو هیچ معنای نداره

 



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,22:11به قلم: حميد منصوري ™           

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com



برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,21:49به قلم: حميد منصوري ™